اگزیستانسیالیسم کاتولیکی (مسیحی) )
برگردان شین میم شین برگردان شین میم شین

 

پروفسور هاینتس پپرله

 
گابریل مارسل (1889 ـ 1973)
فیلسوف فرانسوی
نماینده اصلی اگزیستانسیالیسم مسیحی
آثار:
وجود و داشتن
راز وجود
سقوط عقل
فلسفه امید

• اگزیستانسیالیسم کاتولیکی به جریانی در فلسفه نوین کاتولیکی اطلاق می شود که ایمان ته ئیستی کاتولیسیسم را با تعالیم اگزیستانسیالیستی پیوند می دهد و بکمک آنها به توجیه ایمان ته ئیستی می پردازد.

• اگزیستانسیالیسم کاتولیکی که اغلب اگزیستانسیالیسم مسیحی نیز نامیده می شود، همانند اگزیستانسیالیسم بطور کلی، بمثابه انعکاس ایدئولوژیکی بحران عمومی سرمایه داری پا به عرصه وجود نهاده است.

• اگزیستانسیالیسم کاتولیکی ـ بلحاظ تاریخی ـ قبل از پیدایش اگزیستانسیالیسم ـ به معنی محدود کلمه ـ تشکیل شده است.

• گابریل مارسل ـ نماینده اصلی اگزیستانسیالیسم کاتولیکی ـ قبل از انتشار نخستین نوشتجات یاسپرس و هایدگر، قوانین اساسی طرز تفکر اگزیستانسیالیستی را مطرح ساخت و نوشته های خود در سال های جنگ جهانی اول را در کتابی بنام «مجله متافیزیک» منتشر ساخت که حاوی کلیه اندیشه های اصلی فلسفه او ست.
• (مجله متافیزیک، برای اولین بار در 1927 انتشار می یابد.)

• گابریل مارسل تحت تأثیر فلسفه حیات، فنومنولوژی، پراگماتیسم، اندیشه های شلینگ پیر، نیچه و آثار شعرائی از قبیل پروست، پگی، ریلکه ، البته بی خبر ازآثار کیرکگارد، برای اولین بار نظرات بنیادی اگزیستانسیالیسم را فرمولبندی کرد.
• مارسل را پیشاهنگ قطع رابطه صریح با سنت کلاسیک در فلسفه می دانند که یکی از شاخص های مهم و خودویژه اگزیستانسیالیسم محسوب می شود.
• روایت می کنند که او حتی حاضر بوده، استبداد سرتاسری بر مردم تحمیل کند، اگر برای جلب توجه عموم به مسئله حیات مشخص و قبل از همه حیات انسانی مشخص لازم باشد.

• اگزیستانسیالیسم کاتولیکی بعد از انتشار آثار یاسپرس و هایدگر تأثیراتی از آنها دریافت می کند و مارسل یاد آور می شود که ملاقاتش با یاسپرس برای او مهم بوده است.
• مارسل در توسعه اگزیستانسیالیسم تحت تأثیر ژان پل سارتر نیز بوده است، که بعدها وارد عرصه شد.

1

• مارسل برای مبارزه با نظرات آته ئیستی و نیهلیستی اگزیستانسیالیسم سارتر با «اگزیستانسیالیسم امید» به میدان آمد.

2

• بنظر مارسل موضوعات علوم و تفکر اصولا با موضوعات وجود و یا واقعیت یکسان نیستند.
• هستی و حیات هرگز از سوی علوم درک نمی شوند و همیشه در خارج از حیطه آنها می مانند.

3

• این نظر، برگشت رادیکال در فلسفه و جستجوی مدخل دیگری به واقعیت بیواسطه را الزامی می سازد که در «وقوف» و «تحت تأثیر قرار گرفتن و از سر گذراندن» زنده و بی واسطه یافته می شود.
• فلسفه می کوشد این «وقوف» و «تحت تأثیر قرار گرفتن و از سر گذراندن» را بمثابه موضوعات خود به مرحله شعور ارتقا دهد.
• فلسفه اما برای انجام این کار باید خود را ماهیتا تغییر دهد، یعنی خود را از قید و بند کلیه متدهای علمی و مقوله های تفکر که در درک چیزهای خارج توسعه می یابند، آزاد سازد و دریابد که فلسفه بمثابه سیستمی با نتایج عینی، دیگر امکان پذیر نیست.

4

• مارسل برای دمساز کردن خود با این تعریف، اعلام می کند که فلسفه ماهیتا یکی از امور تفکر سوبژکتیف است.

5

• مارسل از هرگونه سیستماتیزه کردن خود داری می کند و میان تفکر اندیشنده و تفکر اندیشیده صراحتا تفاوت قائل می شود و ضمنا فقط برای تفکر اندیشنده ارزش قائل می شود، زیرا تنها اینجا ست که متفکر «همیشه در راه» است.

6

• فرم ظاهری آثار مارسل با این تعریف مطابقت دارد:
• آثار او عمدتا از مطالب بی فرم و از هم گسسته تشکیل می یابند که در این میان خاطره نویسی، مقالات جسته و گریخته و بیش از 20 درام نقش مهمی بازی می کنند.

7

• مسئله حیات انسانی، یعنی مسئله اصلی متافیزیکی «من کیستم؟» نکته مرکزی فلسفه او را تشکیل می دهد.
• (مارسل، «عزت انسانی و دلیل حیاتی»، 1965، ص 30)

8

• از آنجا که دادن پاسخ علمی و تعریفمند به این مسئله ممکن نیست، فقط می توان با جمله پردازی به تشریح معنی حیات پرداخت:
• مارسل اینجا دو جفت متضاد «وجود» و «داشتن» را مورد استفاده قرار می دهد.
• «داشتن» یعنی آنچه که انسان به معنای دارائی دارد:
• ملک، اشیاء، ابزار کار، دوستان، اعضای حسی، محرکه های روحی، استعدادها، اندیشه ها و امثالهم.

• چون انسان ـ در تحلیل نهائی ـ هر آنچه را که دارد، می تواند بمثابه چیز خارجی درک کند، پس از کنار گذاشتن «داشتن» هر آنچه که می ماند، «وجود» و یا «حیات» نامیده می شود.
• از این رو «وجود» و یا «حیات» آن چیز خلاق است که «قابل بیان نیست» و هرگز نمی تواند مشمول مقوله «داشتن» شود.
• (این ادعای مارسل با ادعای یاسپرس مو به مو منطبق است که می نویسد: «حیات هر آن چیزی است که ابژکت نمی شود، سرآغازی است که من از آن به اندیشه و عمل آغاز می کنم.»)
• (یاسپرس، «فلسفه»، جلد اول، 1932، ص 15)

9

• این تعریف مارسل از حیات منفی محض است.
• از این رو ست، که او حیات را بمثابه یک «راز» قلمداد می کند.
• راز بدان معنی است که آن از فهم گریزان است.
• راز اما بدان معنی نیست که راه نفوذی بدان نیست.
• حیات در «وقوف» و «تحت تأثیر قرار گرفتن و از سر گذراندن» شخصی درونی، در کشش مستقیم و زنده خود را آشکار می سازد.
• وقتی انسان بطور درونی و روحی با دیگران، با وجود شخص گشته، با تو وارد تماس می شود، با عشق عریان من به خویشتن خویش مواجه می شود.
• همانطور که حیات انسانی تنها در رابطه شخصی مستقیم قابل درک است، به همانسان نیز وجودی که در مقابل سوبژکت قرار دارد، قابل درک خواهد بود.

10

• بنظر مارسل، وجود ماورای انسانی نیز وجود دارد، ولی علم را با مقولات و انتزاعات خود به غنای واقعی مشخص آن راه نیست.
• وجود ماورای انسانی تنها بکمک اعتقادی می تواند توسعه یابد که در ماهیت چیزها نفوذ کند (وجود «عرصه اعتقاد» است).
• اینجا نیز «معارف ایراسیونال واقعیت» اند که شناخت وجود را میسر می سازند.
• این امر ـ در نهایت امر ـ در مورد واقعیت وجودی خدا نیز صادق است.

11

• در تعیین واقعیت وجودی خدا تفاوت اساسی اگزیستانسیالیسم کاتولیکی با فرم های دیگر اگزیستانسیالیسم آشکار می گردد:

1

• سارتر ترانسندنس (وجود ماورای طبیعی) را رد می کند.

2

• یاسپرس ترانسندنس را قبول دارد، ولی مدعی است که راجع به ترانسندنس به معنای پانته ئیستی، ته ئیستی و غیره آن نمی توان اظهار نظر کرد.

3

• مارسل در این مورد، موضعگیری ته ئیستی روشن دارد.

 

پروفسور هاینتس پپرله

• جفت متضاد «وجود» و «داشتن» را مارسل برای از بین بردن رابطه سوبژکت ـ ابژکت مورد استفاده قرار می دهد.
• بنظر مارسل، «فرم اساسی داشتن» عبارت است از داشتن جسم (جسمیت یافتن روح)
• وقوف به این واقعیت امر، بدان معنی است که رابطه سوبژکت ـ ابژکت یک انتزاع غیرمجاز و ممنوع است.

• بنظر مارسل، انسان ببرکت جسمیت خویش است که از آغاز، در واقعیت رسوخ کرده، با واقعیت عجین شده، به خدمت واقعیت در آمده است.
• انسان هرگز نمی تواند از واقعیت بدر شود و بمثابه تماشاگری منفعل، بمثابه شاهدی خونسرد در مقابل آن قرار گیرد.

• مارسل نتیجه نهائی از این امر را در رابطه با تئوری شناخت بشرح زیر فرمولبندی می کند:
• «ما هرچه بیشتر به سوی واقعیت پیش می رویم، هرچه بیشتر بدان نزدیک می شویم، آن به همان اندازه کمتر قابل مقایسه با ابژکتی می شود که در مقابل ما قرار دارد و ما در باره اش اظهار نظر می کنیم.»
• (مارسل، «وجود و داشتن»، 1954، ص 182)

• تفاوتگذاری مارسل میان «وجود» و «داشتن» و بالاخره مبنای نظرات مارسل راجع به بیگانگی است که بکرات بمثابه موضوع مهمی در تکوین مشخص فلسفه او مطرح می شود.

• «داشتن» سرچشمه بیگانگی است.
• اما «داشتن» حتما نباید به بیگانگی منجر شود، اگر انسان بکوشد آن را بطور روحی از آن خود کند و در راه از آن خود کردن راستین آن مبارزه کند، آنجا ست که دوگانگی دارائی و دارنده از میان برمی خیزد و هر دو در یکدیگر ذوب می شوند و به وحدتی زنده دست می یابند.
• اما اگر دارائی از کنترل دارنده خارج شود و به یک چیز خارجی محض مبدل گردد، آنگاه به قدرتی مهیب بدل می شود و بر انسانها تأثیر ویرانگری بجا می گذارد:
• «دارائی های ما ما را می بلعند.»

• اگزیستانسیالیسم کاتولیکی با تعالیم خود یکی از ارتجاعی ترین جریانات در فلسفه بورژوائی نوین است.
• اگرچه اگزیستانسیالیسم کاتولیکی ـ هم بلحاظ عملی و هم بلحاظ نظری ـ مسائلی را طرح می کند، ولی هرگز به حل هیچکدام از آنها نایل نمی آید.
• سلب اعتبار از شناخت هوشمندانه پیش شرط اساسی فلسفه اگزیستانسیالیسم کاتولیکی را تشکیل می دهد.

• مارسل کار خود را بمثابه «مبارزه سرسختانه و لاینقطع با روحیه انتزاع» قلمداد می کند.
• (مارسل، «یادآوری انسان»، 1957، ص 9)

• سلب اعتبار از شناخت هوشمندانه بطور اوتوماتیک مانع حل مسائل می شود و دیر یا زود باید به عرفانگرائی ختم شود که تار و پود آثار مارسل را فراگرفته است.

• میزان غوطه ور شدن او را در عرفانگرائی می توان در سمپاتی او به تله پاتی و پارا پسیکولوژی دید که در سراسر زندگی اش بدان اقرار کرده است.

(تله پاتی عبارت است از توانائی درک افکار و احساس های دیگران بدون توسل به حواس.
• پارا پسیکولوژی عبارت است از علم پدیده های ماورای حسی از قبیل تله پاتی، سحر و جادو و غیره. مترجم)

• نظریات سیاسی و اجتماعی ارتجاعی مارسل با خصلت منفی آشکار فلسفه او انطباق کامل دارند.
• اگرچه مارسل در حرف، خود را «معترض» مدافع انسان ها در همه عرصه ها قلمداد می کند، اما در عمل، همیشه مدافع سرسخت افراطی ترین راستگراهای فرانسه بوده است.
• او هرگز نسبت به علل ژرف مبارزات اجتماعی بزرگ عصر حاضر تفاهم نشان نداده و بمثابه یکی از سرسخت ترین ضد کمونیست ها و دشمنان جنبش های انقلابی بوده است و آنها را «به خودی خود بد» (بطور اوتوماتیک بد) می نامد.
• حتی نظراتی بمعنای دموکراسی بورژوائی بنظر او ناپسندند.

• مارسل اصولا بمثابه یک اریستوکرات علنا اقرار می کند که انقلاب فرانسه هرگز برایش الهامبخش نبوده، زیرا او پیشاپیش از «ویرانگری» یک «فاناتیسم همگونساز» خبر داشته که از انقلاب فرانسه نشئت می گرفت.
• از این رو ست که راجع به آرمان های انقلاب فرانسه چنین می گوید:
• «سخن از این که همه انسان ها برابرند، همانقدر نامعقول است که آرزو کردن برابری انسان ها.
• نظام ایدئال، برعکس، نظامی است که در آن هرکس بنوعی برتر از دیگری باشد.»
• (مارسل، «فلسفه و صلح»، 1964، ص 18)

• در مورد جایگاه اگزیستانسیالیسم کاتولیکی در فلسفه کاتولیکی می توان گفت که جریانات دیگر عموما نسبت بدان موضع انتقادی داشته اند.
• اگزیستانسیالیسم کاتولیکی مخالف نئواسکولاستیک بوده و لذا از سوی طرفداران نئواسکولاستیک باطل شمرده می شود.

• اگزیستانسیالیسم کاتولیکی علیرغم این، قبل از شروع جنگ جهانی اول کسب اعتبار می کند.

• نمایندگان آن در آلمان که ضمنا با مارسل اختلاف نظر داشتند، به شرح زیر بوده اند:


1
• هه کر

2
• گاردینی

3
• پرژیوارا.

پاپ پیوس دوازدهم (1876 ـ 1958)
از سال (1939 ـ 1958) پاپ کلیسای کاتولیک رومی بوده است.

• پس از جنگ جهانی دوم که نفوذ اگزیستانسیالیسم به نقطه اوج خود رسیده بود، رابطه اگزیستانسیالیسم کاتولیکی با جریانات دیگر فلسفه کاتولیکی برای مدت معینی تیره شد، تا اینکه در سال 1950 میلادی پاپ پیوس دوازدهم در رساله خود مداخله کرد و اگزیستانسیالیسم را به سبب ایراسیونالیسم، سوبژکتیویسم، ایندیویدوئالیسم آن و بویژه به سبب انکار تفاوت میان جوهر و اسانس محکوم کرد.

• پاپ اگرچه نام اگزیستانسیالیسم کاتولیکی را صریحا بر زبان نیاورد، اما منظورش معلوم بود.

• پس از رحلت پاپ پیوس دوازدهم اوضاع برای طرفداران اگزیستانسیالیسم کاتولیکی دو باره مساعدتر شد و در آلمان غربی، گروهی از فلاسفه کاتولیکی بدان روی آوردند که فلاسفه زیر از آن جمله اند:

1
• مولر

2
• ولته

3
• لوتس

4
• بانر

5
• زیورت

6
• کرینگس.

• این فلاسفه اما عمدتا پیرو هایدگر بودند، نه مارسل.

• مراجعه کنید به اگزیستانسیالیسم، فلسفه کاتولیکی.

پایان

October 31st, 2011


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
علمي و معلوماتي